اینی که بخوای بنویسی و عطش نوشتن داشته باشی و در محدودیت وقت یک مسئله و دیگر اینکه همان شرایط باشد و آنقدر حرف داشته باشی مثل یک کاموای باز شدهی در هم گوریده به قول اصفهانیها ، یک مسئلهی دیگر و یا شاید همان .
به مسئولیت فکر میکنم ، به مسئولیتی که در قبال نوشتهها ، حرفها ، افکار و عکسالعملها داریم ، به آنچه که در برابر ِ خدا و بلعکس خدا در برابر ما دارد !
دکتر شریعتی در انتهای شعری به این مضمون میگوید که خدایا تو مسئولی ، که میدانی انسان بودن چقدر سخت است حال آنکه از احساس سرشار باشی . . .
و نیک میدانم که
گفتنی ها کم نیست ،
من و تو کم بودیم ،
خشک و پژمرده و تا روی زمین ، خم بودیم . . .
پ.ن : امیدوارم تاریخ تکرار نشه ، اون هم به این زودی !
نویسنده : امید عیارپور » ساعت 1:25 عصر روز سه شنبه 88 آذر 17